امیرخسرو دهلوی:تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت
❈۱❈
تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت
از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت
اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند
دور فلک از صبحت یارانش جدا داشت
❈۲❈
دیوار ترا من حله خار نخواهم
هجرت به دلم گر چه که صد رخنه روا داشت
داغی دگر اینست که از گریه بشستم
آن داغ که دامانت ز خون دل ما داشت
❈۳❈
صوفی که خرامیدن تو دیده به صد صدق
بدرید مصلا و کله در ته پا داشت
خسرو به وفای تو دهد جان که در آفاق
گویند همه کان سگ دیوانه وفا داشت
کامنت ها