امیرخسرو دهلوی:ما از هوس روی بتان باز نیاییم تیغ است حد ما به زبان باز نیاییم
❈۱❈
ما از هوس روی بتان باز نیاییم
تیغ است حد ما به زبان باز نیاییم
گر تیر زنی به جگر، ای یار کمان کش
تیریم که رفته ز کمان باز نیاییم
❈۲❈
مردانه نهادیم چو پا بر سر کویت
گر سر برود، از سر آن باز نیاییم
باز آمدن از مهر جوانان نتوانیم
لیک ازچو تویی چون بتوان باز نیاییم
❈۳❈
باز آمدن از عشق توان، ماند اگر دل
لیکن ز پی ماندن جان باز نیاییم
راندیم چنان بی تو زعالم کاجل و عمر
گر هر دو بگیرند عنان، باز نیاییم
❈۴❈
یادش دهی، ای باد، ز ما گاهی، اگر ما
در خدمت آن سرو روان باز نیاییم
پیدا نفس امروز زند گرچه که خسرو
زینها چه شود، گر به نهان باز نیاییم؟
کامنت ها