امیرخسرو دهلوی:گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرسم؟ وز هجر بمردم، خبر جان ز که پرسم؟
❈۱❈
گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرسم؟
وز هجر بمردم، خبر جان ز که پرسم؟
از سرزنش مرده دلان جان به لب آمد
داروی دل زار پریشان ز که پرسم؟
❈۲❈
خواب اجلم در سر و من مست خیالت
تعبیر چنین خواب پریشان ز که پرسم؟
کشت آن لب سر سبز مرا، گو ز من او را
کای خضر، ره چشمه حیوان ز که پرسم؟
❈۳❈
ای رایت حسن تو روان کشتن عشاق
در آدمیان فتوی قربان ز که پرسم؟
یک درد تو گردد دو، گرم زانکه نپرسی
این درد که را گویم و درمان ز که پرسم؟
❈۴❈
برد از دل من نقش بتان سحر دو چشمت
سحری که تو از دل بروی آن ز که پرسم؟
خواهم که کشم پیش دو بادام تو خود را
سلطان دو به یک مرتبه، فرمان ز که پرسم؟
❈۵❈
دادند نشان دل خسرو سوی چشمت
مست است چو آن نرگس فتان، ز که پرسم؟
کامنت ها