امیرخسرو دهلوی:سفر کردند یاران جان ما هم بسی بیگانگان و آشنا هم
❈۱❈
سفر کردند یاران جان ما هم
بسی بیگانگان و آشنا هم
ز ما یک بار برکندند دل را
ز صحبت خیمه مهر و وفا هم
❈۲❈
چه تاب رنج راه آن نازنین را
که راهش در دل و در دیده جا هم
برابر رفت در یک تاش جانم
دلم در بند آن زلف دو تا هم
❈۳❈
دو بوسی یادگاری داد ما را
دو می می داد پیش از دیده با هم
طفیل آهوی صحرا چه بودی
که در فتراک خود بستی مرا هم
❈۴❈
جدایت می کند از جان من عشق
جدایی بند بند من جدا هم
فلک را کور بادا دیده مهر
که نارد دوستان را دیده با هم
❈۵❈
اگر آن سو روی از خسرو، ای باد
ببوسی، باد پای یار ما هم
کامنت ها