امیرخسرو دهلوی:خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم او کند ناز و من از دور تماشا بینم
❈۱❈
خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم
او کند ناز و من از دور تماشا بینم
دوش مه دیدم و گفتم که ترا می ماند
زهره ام نیست ازین شرم که بالا بینم
❈۲❈
لشکر جانش که پیراهن دلها گویی
بس منش خواهم از اغیار که تنها بینم
دل من گاه خرامیدنش از دست برفت
هر کجا پای نهاده ست من آنجا بینم
❈۳❈
دل نه و صبر نه و هوش نه و طاقت نه
من در آن صورت زیبا به چه یارا بینم؟
وعده فرداست به فردا بکشم، من، مگر از آنک
بامدادان رخ شهزاده والا بینم
❈۴❈
شمس آفاق خضر خان که به لطف جان بخش
هر دمش معجزه خضر و مسیحا بینم
آخر، ای شاخ گل تازه نوبر، تا چند
خار حسرت خورم و جانب خرما بینم؟
❈۵❈
کیست خسرو که کند بوسه ز پای تو هوس؟
این بسم نیست که از دور در آن پابینم
کامنت ها