امیرخسرو دهلوی:ای عید دوم آمده روی چو نگارت قربان شده زان عید چو من بنده هزارت
❈۱❈
ای عید دوم آمده روی چو نگارت
قربان شده زان عید چو من بنده هزارت
مه را چه ولایت که کشد لشکر انجم
چون تافته شد طره خورشید سوارت
❈۲❈
آن روز ز پرگار بشد دایره ما
کامد به در از پرده خط دایره وارت
آموخته شد مردمک دیده چو طفلان
با خط خوش از تخته سیمین عذارت
❈۳❈
در یک دگر آورد دو ابروی تو سرها
هشدار مگر از پی خونم شده یارت
نقشی ست کژ آن را که همی خوانیش ابرو
اندر سر آن نرگس پر مست خمارت
❈۴❈
دی خنده زنان سوی چمن طوف نمودی
پیغام گل آورد مگر باد بهارت
نرگس همه تن گل شد و در چشم تو افتاد
تا روشنی دیده بیابد ز غبارت
❈۵❈
لیکن چه کنم روی تو دیدن نتواند
چشمی که درو، نی بصرست و نه بصارت
خانه مکن، ای دوست، درین جا گه پر نم
کس بر گذر سیل نکرده ست عمارت
❈۶❈
با آنکه به عمری بچشد خسرو بیدل
یارب که چه شیرینست لب نوش و کنارت
کامنت ها