امیرخسرو دهلوی:هر شبی با گریه های خود خوشم گر چه هست آن روغنی بر آتشم
❈۱❈
هر شبی با گریه های خود خوشم
گر چه هست آن روغنی بر آتشم
مرگ شیرین شد مرا از عیش تلخ
زنده گردم، وه کزین شربت خوشم
❈۲❈
گل ز باغ وصل نزدیکان برند
من چو سگ از دور با سنگی خوشم
ای که پابوسی، فغانم زن که من
زاهد کویم، ولی شاهدوشم
❈۳❈
بس که جانم عاشق دشنام اوست
هر که را گوید، به سوی خود کشم
یک نفس بنشین که میرم پیش تو
تا نفس باقیست پنج و یا ششم
❈۴❈
مور گر میرد نباشد خونبها
پی سپر کن زیر پای ابرشم
ز آه خسرو، جان من، ایمن مباش
کاسمان دوز است تیر تر کشم
کامنت ها