امیرخسرو دهلوی:دلبرا، در جان نشین، فی العین هم ای ز تو شادی به جان، فی القلب هم
❈۱❈
دلبرا، در جان نشین، فی العین هم
ای ز تو شادی به جان، فی القلب هم
گریه خون بین و می کن پرسشی
چون نماند، اکنون مرا فی الجسم دم
❈۲❈
چون کنم من خواب، دریا گشت چشم
تو به خنده گوئیم فی البحر نم
تا زهر دل برد غم خال رخت
بین همه جا غم، بمحوالخال غم
❈۳❈
عمر خسرو در غم رویت گذشت
چند باشد دوریم، والصبر کم
کامنت ها