امیرخسرو دهلوی:ابر بهار باران، وین چشم خونفشان هم بلبل به باغ نالان، عاشق به صد فغان هم
❈۱❈
ابر بهار باران، وین چشم خونفشان هم
بلبل به باغ نالان، عاشق به صد فغان هم
صحرا و بوستان خوش، وین جان زار مانده
ناسایدی به صحرا، در باغ و بوستان هم
❈۲❈
باز آ که شهر بی تو تاریک و تیره باشد
در شهر بی تو نتوان، والله که در جهان هم
نامم نشانه ای شد در تهمت ملامت
ای کاشکی نبودی نام من و نشان هم
❈۳❈
این است مردن من، ای خیره کش، که هستی
ز آب حیات خوشتر، وز عمر جاودان هم
خواهی به دیده بنشین، خواهی به سینه جا کن
سلطان هر دو ملکی، این زان تست و آن هم
❈۴❈
گفتی « به حجت خط شد ملک من دل تو»
گر راست پرسی از من، جانان تویی و جان هم
صد منت از تو بر من کز دولت جمالت
بدنام شهر گشتم، رسوای مردمان هم
❈۵❈
شد نرخ بنده خسرو از چشم تو نگاهی
گر این قدر نیرزد، بنده به رایگان هم
کامنت ها