امیرخسرو دهلوی:می خواستم که روزه گشایم نماز شام سر بر زد آفتاب جهانسوز من ز بام
❈۱❈
می خواستم که روزه گشایم نماز شام
سر بر زد آفتاب جهانسوز من ز بام
با قامتی که سرو سهی گر ببندش
یک پا ستاده تا به قیامت کند قیام
❈۲❈
برداشت پرده از رخ و چون روز عرضه کرد
بر من نماز صبح به وقت نماز شام
کردم سلام و سر بنهادم به روی خاک
هر چند سجده سهو بود از پی سلام
❈۳❈
ای عید روزگار، نهان کن رخ چو ماه
بر عاشقان خویش مکن روزه را حرام
من بی قرار مانده و تو بر قرار خویش
درویش روزه بسته و حلوا هنوز خام
❈۴❈
روزه مدار چون لب تو پر ز شکر است
آزاد کن غلامی، ای خسروت غلام
کامنت ها