امیرخسرو دهلوی:با تو چه روز بود که من آشنا شدم؟ کز روزگار صبر و سلامت جدا شدم
❈۱❈
با تو چه روز بود که من آشنا شدم؟
کز روزگار صبر و سلامت جدا شدم
هر دم به خون دیده خود غرقه می شوم
من خون گرفته با تو کجا آشنا شدم؟
❈۲❈
از من قرار و صبر، ندانم کجا شدند؟
من خود ز خویش هیچ ندانم، کجا شدم؟
از بس که گم شدم به خیالات زلف تو
موری بدم که در دهن اژدها شدم
❈۳❈
بارم نبود کوه غم، اما به بوی تو
در زیر بار منت باد صبا شدم
ای پندگوی، تا رخ او را ندیده ای
بگریز و جان ببر تو که من مبتلا شدم
❈۴❈
او رخ نمی نمود، به زاری بدیدمش
من خود برای جان و دل خود بلا شدم
هر دم به داغ هجر چو عیشم عذاب بود
باری ز ننگ زیستن خود رها شدم
❈۵❈
خسرو به بندگیت غلامی ست بی بها
خاصه کنون که بنده تو بی بها شدم
کامنت ها