امیرخسرو دهلوی:گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم نبود چنان کز آن بت دلخواه بشنوم
❈۱❈
گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم
نبود چنان کز آن بت دلخواه بشنوم
بیخوابیم بکشت، وه از من که هر شبی
بنشینم و فسانه آن ماه بشنوم
❈۲❈
تیغم زن، ای رقیب، که قربان شوم ترا
آن دم که من روارو آن ماه بشنوم
آواز ارغنون ندهد ذوقم آن چنان
کاواز پای اسب تو ناگاه بشنوم
❈۳❈
دل پاره های خون فگند همچو برگ گل
چون بوی تو ز باد سحرگاه بشنوم
خود را کنم سپند و نخواهم ترا گزند
از عاشقان چو بر در تو آه بشنوم
❈۴❈
مدح و ثنا خسرو خوبان که گفته ای
خسرو بخوانش تا من گمراه بشنوم
کامنت ها