گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

امیرخسرو دهلوی:گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم

❈۱❈
گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم
چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم
❈۲❈
گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز عقوبتی که من اندر جدایی تو بدیدم
جز این ز مردن خویشم فسوس نیست به سینه که زیر پای تو شادی مرگ خویش ندیدم
❈۳❈
سرم ز سرزنش مدعی به خاک فروشد چنین بود که نصیحت ز دوستان نشنیدم
اگر به تیغ سیاست مرا جدا کنی از خود ز تو برید نیارم، ولی ز خویش بریدم
❈۴❈
فریب و عشوه که نزد خرد به هیچ نیرزد بده که گر ز تو باشد، به هر دو کون خریدم
چو سایه در پس خوبان بسی دویدم و اکنون ز روی خوب چو سایه ز آفتاب رمیدم
❈۵❈
به عین بیهشیم رخ نمود و گفت که «چونی؟» چه تشنگی بر آبی که من به خواب بدیدم
چه جای طعنه که خسرو چرا به زلفش اسیری؟ نه من بلای دل خود به اختیار گزیدم

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۱۴۲۶

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

قزلباش
2017-06-16T22:25:09
بهیچ جا ننشستم که جامه‌ای ندریدماین غزل دوبار انتخاب شدہ 466 و حم 467