امیرخسرو دهلوی:من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم همه حکایت آن طره دو تا گفتم
❈۱❈
من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم
همه حکایت آن طره دو تا گفتم
گرت هوای می است و شرابخواره من
بیا که خون دل و دیده را صلا گفتم
❈۲❈
به شهر در دف رسواییم بزد همه خلق
کجا به پیش تو دیوانه ماجرا گفتم
هنوز باز نمی آید این دل بی شرم
تبارک الله تا من بدو چها گفتم
❈۳❈
کنون مرا به سر کوی شاهدان جویند
که ترک صحبت مردان پارسا گفتم
به هر جفا که ز خوبان رسد سزاوارم
که بیدلان را بسیار ناسزا گفتم
❈۴❈
ز صبر اگر سخنی گفتم، ای فراق، مکش
گناه کردم و بد کردم و خطا گفتم
اگر به خدمت یاران من رسی، ای باد
سلام من برسانی که من دعا گفتم
❈۵❈
دلی که رفت ز تو، خسروا، در آن سر زلف
بجوی و خواه مجو، باز من ترا گفتم
کامنت ها