امیرخسرو دهلوی:گذشت آن که من صبر و دین داشتم تو گویی، نه آن و نه این داشتم
❈۱❈
گذشت آن که من صبر و دین داشتم
تو گویی، نه آن و نه این داشتم
همی رفت و پابوس زهره نبود
هم از دور رو بر زمین داشتم
❈۲❈
بدیدم در آن پایه زندگی
که من مردن خود یقین داشتم
رقیبش ز ننگم نگشت، ار نه من
سر و تیغ در آستین داشتم
❈۳❈
به یادش ز خورشید می سوختم
همین سایه ای همنشین داشتم
مسوز از گمان صبوریم، ازآنک
نماند آن که من پیش ازین داشتم
❈۴❈
فتادم به چاه زنخ، گر چه من
چو خسرو دلی دوربین داشتم
کامنت ها