امیرخسرو دهلوی:چو نام تو در نامهای دیدهام به نامت که بر دیده مالیدهام
❈۱❈
چو نام تو در نامهای دیدهام
به نامت که بر دیده مالیدهام
به یاد زمینبوس درگاه تو
سراپای آن نامه بوسیدهام
❈۲❈
ز نام تو آن نامه نامدار
سر بندگی برنپیچیدهام
جز این یک هنر نیست مکتوب را
وگر نیست، باری من این دیدهام
❈۳❈
که آنها که در روی او خواندهام
جوابی از او باز نشنیدهام
قلم چون سر یک زبانیش نیست
از آن ناتراشیده ببریدهام
❈۴❈
ولی اینکه بنهاد سر بر خطم
از او راستی را پسندیدهام
زبانم چو یارای نطقش نماند
زبانی ز نی برتراشیدهام
❈۵❈
بیا، ای دبیر، ار نداری مداد
سیاهی برون آور از دیدهام
سخنهای بگزیده بنویس و گوی
که ای مونس و یار بگزیدهام!
❈۶❈
چو زلف تو شوریده شد حال من
ببخشای بر حال شوریدهام
سیه کردهام نامه از دود دل
سیهروتر از خاک کن دیدهام
❈۷❈
چو خسرو در این رقعه از سوز دل
به نی آتش تیز پوشیدهام
کامنت ها