گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

امیرخسرو دهلوی:شب ست این وه چه بی پایان و یا خود زلف یارست این مه است این پیش چشمم یا خیال آن نگارست...

شب ست این وه چه بی پایان و یا خود زلف یارست این
مه است این پیش چشمم یا خیال آن نگارست این
❈۱❈
رسیده موسم نوروز و هر کس در گلستانی جهان در چشم من زندان، چه ایام بهارست این؟
چه آیم در چمن، ای باغبان، کان گل که هست آنجا
به دیده می نمایم دل، به من گوید که خارست این
سیه شد روز من از غم، پریشان روزگارم هم نه روز آسایشم باشد نه شب، چون روزگارست این؟
❈۲❈
غم هجرم که می سوزد، رها کن تا همی سوزم که از نامهربانی، چون ببینی، یادگارست این
غبار آورد چشمم ز انتظار و باد هم روزی غباری نآرد از کویش که مزد انتظارست این
مرا گویند بیکاران، چه کارست این که تو داری؟
ز دل پرسیدم این، من هم نمی دانم چه کارست این
❈۳❈
به غم خوردن موافق نه شوندم دوستان هر دم ندارم من روا، زیرانه نقل خوشگوارست این
مرا افسوس می آید ز تیرش بر دل خسرو سگش هم ننگرد زین سو که بس لاغر شکارست این

فایل صوتی دیوان اشعار شمارهٔ ۱۵۰۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها