امیرخسرو دهلوی:بر آن رویی که نتوان می گرفتن ترش بر روی ما تا کی گرفتن
❈۱❈
بر آن رویی که نتوان می گرفتن
ترش بر روی ما تا کی گرفتن
حلالش باد خونم آن چنان، کوست
جفایت چون توان بر وی گرفتن
❈۲❈
صبا بستان کباب نیم سوزم
به دستش ده به جای می گرفتن
کجا افتاده ای، زاهد، ز ما دور؟
نشاید مفلسان را پی گرفتن
❈۳❈
چنین کز غمزه شوخت امان یافت
بخواهد فتنه روم و ری گرفتن
ترا هم هست شوقی، لیک فرق است
بتا از سوختن تا خوی گرفتن
❈۴❈
ز تو در خان و مان سوزی اشارت
ز خسرو آتش اندر نی گرفتن
کامنت ها