امیرخسرو دهلوی:آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین وان شراب آلوده لبهای چو قند او ببین
❈۱❈
آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین
وان شراب آلوده لبهای چو قند او ببین
دل در آن زلف است، عذرش مشنو، ای باد صبا
مو به موی او به خود پیوند و بند او ببین
❈۲❈
ای که می بافیش مو، آهسته تر کن شانه را
ریش دلها را به جعد چون کمند او ببین
هان و هان، ای چشم من، کاندر کمین آن رخی
جان من، بر آتش سینه سپند او ببین
❈۳❈
ای رقیب، ار می کشی اول دل من پاره کن
داغهای خنجر بیدادمند او ببین
دل اسیر عشق شد، اقبال بخت من نگر
سر فدای تیغ شد، بخت بلند او ببین
❈۴❈
پیش من روزی سواره می گذشت، آهم بجست
اینک اینک داغ بر ران سمند او ببین
جان من، مخرام غافل پیش هر درمانده ای
ناگهان آهی ز جان مستمند او ببین
❈۵❈
پند خسرو شاهد ساقیست، هان تا نشنوی
خان و مان های خراب اینک ز پند او ببین
کامنت ها