امیرخسرو دهلوی:رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسان نیاز بنده بدان شوخ عشوه ساز رسان
❈۱❈
رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسان
نیاز بنده بدان شوخ عشوه ساز رسان
بمردم و نگشادم غمش، چو جان بدهم
ببر حکایت و بر محرمان راز رسان
❈۲❈
به جان کاسته افسانه فراق بگو
به شمع سوخته پروانه گداز رسان
کجایی، ای که دلت بر هلاک ناخوش بود
بیا و مژده بدان لعل دلنواز رسان
❈۳❈
من آنچه می کشم اندر درازی شبها
به روزگار سر زلف او فراز رسان
دلم ببردی و ترسم که درد آن رسدت
دلم به زلف نگهدار و درد باز رسان
❈۴❈
حریف می طلبد نرگس مقامر تو
خبر به حلقه مردان پاکباز رسان
چو نیم خورده خود باده بر زمین فگنی
بگو «به روح ستم کشتگان ناز رسان »
❈۵❈
ز ناز این همه نتوان فروخت بر خسرو
شکسته را قدری مرهم نیاز رسان
کامنت ها