امیرخسرو دهلوی:دل شکیبا نمی توان کردن و آشکارا نمی توان کردن
❈۱❈
دل شکیبا نمی توان کردن
و آشکارا نمی توان کردن
سوخت جانم درون تن، چه کنم؟
پرده بالا نمی توان کردن
❈۲❈
گفتی «اندر دل تو پنهان کیست؟»
آه پیدا نمی توان کردن
گر چه گویند، هر چه زیبا نیست
ترک زیبا نمی توان کردن
❈۳❈
بخت بد به نگردد از کوشش
خار خرما نمی توان کردن
صبر گویند «خسروا، دانی؟»
دانم، اما نمی توان کردن
کامنت ها