امیرخسرو دهلوی:بیا، ای دیده شهری به سویت جهانی گم شده در جستجویت
❈۱❈
بیا، ای دیده شهری به سویت
جهانی گم شده در جستجویت
بلا و فتنه کار افزای چشمت
جفا و کینه دست افزار خویت
❈۲❈
که باشد آیینه آه و هزار آه
که در آغوش گیرد نقش رویت
مبادا بگسلد یک مویت، ارچه
جهان آویخت در یک تار مویت
❈۳❈
کنم از آب دیده لب نمازی
چو پای هر سگی بوسم به کویت
بده دل گر توانی بی دلی را
که خواهد داد جان در آرزویت
❈۴❈
نیم عاشق چو من از بیم مردن
نبینم سیر در روی نکویت
چو زنبور سیه گرد سر گل
بگردم بر سرت بیخود ز بویت
❈۵❈
ز حیرت باز خسرو مانده بیهوش
خموشی بودی اندر گفت و گویت
کامنت ها