امیرخسرو دهلوی:عارض همچون نگارستان تو شاهد حال است بر دستان تو
❈۱❈
عارض همچون نگارستان تو
شاهد حال است بر دستان تو
شب جهانی کشته ای و آنگه هنوز
بوی خون می آید از پیکان تو
❈۲❈
عذر خواه آن غمزه را از ما که او
خون ما ریخت بی فرمان تو
موی بر اندام من پیکان شود
چون کنم یاد از سر مژگان تو
❈۳❈
سنگ گوهر را به دندان بشکند
بشکند گر گوهر دندان تو
گل بخندد در چمن گر خنده ای
وام یابد از لب خندان تو
❈۴❈
با چنین خوبی تو ز آن کیستی؟
بنده خسرو هست باری آن تو
کامنت ها