امیرخسرو دهلوی:ای صبا، از زلف او بندی بخواه عاریت از لعل او قندی بخواه
❈۱❈
ای صبا، از زلف او بندی بخواه
عاریت از لعل او قندی بخواه
چون لب میگون بیالاید ز می
چاشنی از لعل او قندی بخواه
❈۲❈
پاره شد پیراهن جان از غمش
زان لب جان بخش پیوندی بخواه
ای که می گویی «قناعت کن به هجر»
رو قناعت را ز خرسندی بخواه
❈۳❈
ز آتش دل دفتر صبرم بسوخت
نسخت او از خردمندی بخواه
نوبت وصلش اگر پیوسته نیست
گر توانی خواست یک چندی بخواه
❈۴❈
هست وصلش با خداوندان بخت
خسروا، بخت از خداوندی بخواه
کامنت ها