امیرخسرو دهلوی:هر شب از سودای آن زلف سیاه بگذرانم از فلک من دود آه
❈۱❈
هر شب از سودای آن زلف سیاه
بگذرانم از فلک من دود آه
گر کنی دعوی خوبی، می رسد
شاهدان داری دو رخ چون مهر و ماه
❈۲❈
ماه را با ابرویت نسبت کنم
شرمساری چون نبینم زین گناه
خون چندین سوخته در گردنش
آنکه نامش کرده ای زلف سیاه
❈۳❈
ملک دل ملک تو شد، ای شاه حسن
کامران بنشین به صدر بارگاه
خسروش خلوتگه دیدار ساخت
دیده را چون دید روشن جایگاه
کامنت ها