امیرخسرو دهلوی:ای رخت شمع حسن برکرده شب عشاق را سحر کرده
❈۱❈
ای رخت شمع حسن برکرده
شب عشاق را سحر کرده
مه به زلف تو گم شده، خود را
می بجوید چراغ بر کرده
❈۲❈
لب تو بر شکر نهاده خراج
چشم تو اندکی نظر کرده
تن من نی شد و خیال لبت
بند بندم چو نیشکر کرده
❈۳❈
عکس دندان تو به طرف دهن
قطره اشک را سحر کرده
پختگی دلم که پر خون است
دمبدم از غم تو سر کرده
❈۴❈
بی خبر کرد ناله گوش مرا
لیک گوش ترا خبر کرده
بینمت یک شبی به خانه خویش
چو مهی سر به عقده در کرده
❈۵❈
تو چو آب حیات بر سر من
من به پای تو دیده تر کرده
خسرو اندر میانت پیچیده
موی را خم ز مو کمر کرده
کامنت ها