امیرخسرو دهلوی:به باغ سایه ابرست و آب در سایه ازین سبب من و جانان و خواب در سایه
❈۱❈
به باغ سایه ابرست و آب در سایه
ازین سبب من و جانان و خواب در سایه
به سایه خفته بدم دی که یارم آمد و گفت
چه خفته ای که رسید آفتاب در سایه
❈۲❈
فروغ روی تو تیزست، زلف بر لب نوش
ز آفتاب نهد آن شراب در سایه
مه منی و دل از روی تو به خط زان رفت
که سوخته رود از ماهتاب در سایه
❈۳❈
کنون چو باد بیاید پیش از صبح
به گلشنی که درو باشد آب در سایه
به بانگ چنگ مگر ساقیم کند بیدار
چو خفته باشم مست و خراب در سایه
❈۴❈
به بوستان منم امروز مجلسی و گلی
روانه کرده میی چون گلاب در سایه
در آفتاب همین ساقی است از رخ خویش
دگر صراحی و نقل و شراب در سایه
❈۵❈
هوای گرم و تو نازک، برون مرو، جانا
بنوش با من میهای ناب در سایه
کامنت ها