امیرخسرو دهلوی:گرچه به هر سخن دلم از تن ربودهای با این همه بگوی، که جانم فزودهای
❈۱❈
گرچه به هر سخن دلم از تن ربودهای
با این همه بگوی، که جانم فزودهای
چشمت به غمزه بردن دلها نمونهایست
تا تو بدین بهانه چه دلها ربودهای!
❈۲❈
رویت درون پرده و صد پرده چاک از او
شادی به روزگار کسی کِش نمودهای
بالین گردناک مرا طعنه میزنی
جانا، به تکیهگاه غریبان نبودهای
❈۳❈
آسان مگیر آه و دم سرد من، از آنک
خردی و گرم و سرد جهان نآزمودهای
گفتی که خون به دست خودت ریز، ای رقیب
شکرانه بر من است که از وی شنودهای
❈۴❈
کی داند انده شب تنهانشستگان؟
ای آن که مست در بر جانان غنودهای
ای مرغ آب، عربده دریات سهل بود
پروانهوار سینه بر آتش نسودهای
❈۵❈
بد گفت عاشقانت چنین کرد، خسروا
رنجه مشو که کِشته خود را درودهای
کامنت ها