امیرخسرو دهلوی:شه به چنین وقت برآهنگ می رخش طرب کرد روان پی به پی
❈۱❈
شه به چنین وقت برآهنگ می
رخش طرب کرد روان پی به پی
باده همی خورد و نمیخورد غم
عیش همی کرد و نمی کرد کم
❈۲❈
ریخته ساقی منی رنگین به جام
می ز لب شاه رسیده به کام
گرم شد آوازه که خورشید شرق
تافته شد بر خط مغرب چو برق
❈۳❈
ناصردین و شه کشور کشای
تیغ برآورد و بکین کرد رای
راند زلکهنوتی و دریای هند
تا سپهش گرد برآرد زسند
❈۴❈
نیست جز ین در شب و روزش سخن
کین منم اسکندر دارا شکن
مردمک دیدهٔ من کیقباد
کافسرجد ، فر بزرگیش داد
❈۵❈
گرچه جهانگیر شد و تاجدار
نیست جهاندیدهتر از من بکار
تخت پدر کز پی پای من ست
هر همه دانند که جای من ست
❈۶❈
حاصل ازین حادثه کامد پدر
شاه جهان یافت پیاپی خبر
کرد اشارت که دلیران رزم
ساخته دارند همه ساز عزم
❈۷❈
جمع شدند از امرای دیار
از ملک و خان و شه و شهریار
تیغ زنان همه اقلیم هند
نیزه گذاران نواحی سند
❈۸❈
روز دوشنبه، بگهٔ چاشت گاه
در مه ذی الحجه، به پایان ماه
رایت منصور و به بالا کشید
ماه علم سر به ثریا کشید
کامنت ها