امیرخسرو دهلوی:نگارین مرا شد نوجوانی که نو بادش نشاط و کامرانی
❈۱❈
نگارین مرا شد نوجوانی
که نو بادش نشاط و کامرانی
خطش پیرامن لب، گوییا خضر
برآمد گرد آب زندگانی
❈۲❈
بمیرم بر سر کویش که باشد
سگان کوی او را میهمانی
نه بر رویت خطت، ای آیت حسن
که هست آن فتوی نامهربانی
❈۳❈
من از باغ تو گر برگی نبندم
تو باری بر خور از شاخ جوانی
غمی چون کوه بر جانم نهادی
تو باقی مان که من بردم گرانی
❈۴❈
چه یارد گفت در وصف تو خسرو
که هرچ اندر دل آرم، بیش از آنی
کامنت ها