امیرخسرو دهلوی:سزد گر نیکویی در من ببینی که خودکام و جوان و نازنینی
❈۱❈
سزد گر نیکویی در من ببینی
که خودکام و جوان و نازنینی
به گاه خنده چون دندان نمایی
مرا اندر میان چشم شینی
❈۲❈
مسلمان دیدمت، زان دل سپردم
ندانستم که تو کافر چنینی
مه و خورشید را بسیار دیدم
بهی از هر که می گویم، نه اینی
❈۳❈
به عیش خوش ترش خوشنودم از تو
که گاهی سرکه گاهی انگبینی
ز جان آیم به استقبال تیرت
که بر من راست کرده در کمینی
❈۴❈
بیا گر در همی چینی ز چشمم
به شرط آنکه مهره برنچینی
کامنت ها