امیرخسرو دهلوی:دیوانه شدم ز یار بدخوی بیگانه پرست و آشنا روی
❈۱❈
دیوانه شدم ز یار بدخوی
بیگانه پرست و آشنا روی
دل بردن عاشقانست خویش
من جان نبرم ازان جفاجوی
❈۲❈
از جعد ترش تن چو مویم
در تافته گشت موی در موی
پرسند نشان صبر، گویم
گامی دو سه از عدم بر آن سوی
❈۳❈
خواهم به درت روم به صد آه
سوزم سر و پای خود در آن کوی
او گر چه به سوز من نبیند
باری رسدش ز داغ من بوی
❈۴❈
ساقی، به زکات می پرستان
از من به دو جرعه غم فروشوی
ای دیده، به سوز من ببخشای
کامروز تراست آب در جوی
❈۵❈
خسرو چو به نیک گویی تست
یاد آر او را به گفت بدگوی
کامنت ها