امیرخسرو دهلوی:ای برده دلم به دلستانی هم جان منی و هم جهانی
❈۱❈
ای برده دلم به دلستانی
هم جان منی و هم جهانی
جان می رودم برون و غم نیست
غم زانست که در میان جانی
❈۲❈
دود از دل عاشقان برآرد
حسن تو ز آتش جوانی
از سوز غم تو برنخیزم
با آنکه بر آتشم نشانی
❈۳❈
بگشای دهان خویش تا دست
شوییم ز آب زندگانی
هر شب منم و خیال زلفت
شبهای دراز و پاسبانی
❈۴❈
من خواهم داد جان به عشقت
هر چند تو قدر آن ندانی
از دوستی تو ناتوانم
ای دوست، ببر اگر توانی
❈۵❈
خسرو که بمرد، زنده گردد
گر دم دهدش مسیح ثانی
کامنت ها