امیرخسرو دهلوی:ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجوی خزانست در چمن عاشقان، بهار مجوی
❈۱❈
ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجوی
خزانست در چمن عاشقان، بهار مجوی
دلم به صحبت مستان و شاهدان خو کرد
نشان تقوی ازین رند دردخوار مجوی
❈۲❈
چو من ز خون دل سوخته سیه رویم
سپید رویی من زین سیاه کار مجوی
نروید از گل من جز گیاه بدنامی
گل سلامت ازین خاک خاکسار مجوی
❈۳❈
به جز فساد ز فاسق دگر عمل مطلب
به جز وفا ز مقامم دگر شمار مجوی
ز اهل میکده جز ناکسی جمال مخواه
به کنج مزبله جز ماکیان شکار مجوی
❈۴❈
دلا، چو هدیه جان پیشکش نخواهی کرد
بر آستانه سلطان عشق بار مجوی
سوار چابک من، آمدم به بندگیت
قرار بندگیم ده، ولی فرار مجوی
❈۵❈
چو خسرو راز بتان زینهار نتوان یافت
مجو رهایی از آن بند و زینهار مجوی
کامنت ها