امیرخسرو دهلوی:به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی چو جان به سینه درون آمدی و جا کردی
❈۱❈
به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی
چو جان به سینه درون آمدی و جا کردی
خدنگ ناز چو از غمزه راست بگشادی
به دل درست زدی، گر ز تن خطا کردی
❈۲❈
من ار چه تیغ زنم، دل ز تو جدا نشود
تو ناوکی زدی و دل ز من جدا کردی؟
دلم که شادی وصل ترا نکرده شکر
هزار شکر کنم کز غمش سزا کردی
❈۳❈
بگفتمت که غم جان مگوی با هر کس
به غمزه گفتی و بر جان من بلا کردی
اگر میان تو گم گشت در میان کمر
دهانت نیز نمی دانم، آن کجا کردی؟
❈۴❈
بسوختی دل خسرو، هنوز خواهی سوخت
چو کس نگفت ترا این چنین، چرا کردی؟
کامنت ها