امیرخسرو دهلوی:بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خمی در پیچ پیچ زلف تو پوشیده شد چون عالمی
❈۱❈
بهر گشاد عالمی بگشا ز زلف خود خمی
در پیچ پیچ زلف تو پوشیده شد چون عالمی
دلهاست در زلفت اگر شانه کنی آهسته تر
زیرا نباید ناگهانی خونی چکد از هر خمی
❈۲❈
چند از خیالت هر شبی صبح دروغینم دمد
ای آفتاب راستی، از صادقی آخر دمی!
در هم شده نام ترا می گریم و جانم به لب
یک خنده تو بس بود شربت برای درهمی
❈۳❈
با خویش گویم راز تو، بس سوزم و دم در کشم
رشک آیدم کاندر غمت انباز گردد محرمی
غمهات آرد پی به دل، گر بگسلد آن سلک غم
پیوندم از خون جگر بنهم غمی را بر غمی
❈۴❈
خسرو گرفتار تو و چون هست چشمت ناتوان
گرد سرت آزاد کن بیچاره مرغی پر کمی
کامنت ها