امیرخسرو دهلوی:دوش می گفت پیر ترسایی یاد دارم ز مرد دانایی
❈۱❈
دوش می گفت پیر ترسایی
یاد دارم ز مرد دانایی
کاندرین دور می پرستان را
نیست خوشتر ز میکده جایی
❈۲❈
درد نوشان و کنج دیر مغان
خلق عالم به هر تماشایی
بر سر چار سوی خطه عشق
نیست خالی سری ز سودایی
❈۳❈
زاهد و باغ خلد و ما و حبیب
هر کسی را بود تمنایی
ساقیا، زان قدح که می نوشی
جرعه ای ده به بی سر و پایی
❈۴❈
خوش بود جام باده نوشیدن
خاصه از دست مجلس آرایی
در تردد گذشت عمر عزیز
همچو من نیست مختلف جایی
❈۵❈
شد ز مهر تو ذره سان خسرو
هرزه گردی و باد پیمایی
کامنت ها