امیرخسرو دهلوی:گر حقیقت نشدت واقعه جانی من زلف را پرس که از کیست پریشانی من
❈۱❈
گر حقیقت نشدت واقعه جانی من
زلف را پرس که از کیست پریشانی من
پیش نه آینه آشوب جهانی بنگر
تا بدانی صنما موجب حیرانی من
❈۲❈
غمزه هایت به فسون در دل من در رفته
تا به تاراج ببردند مسلمانی من
دوش در چاه زنخدان تو افتاد دلم
خبری داری از آن یوسف زندانی من
❈۳❈
شد زمستانی ز دم سرد من آفاقی بخش
میوه ای از چمن وصل زمستانی من
گر میسر شودم چون تو پری رخساری
بشود روی زمین ملک سلیمانی من
❈۴❈
برنگیرم ز خط حکم تو پیشانی خویش
که خداوند به بسته ست به پیشانی من
کامنت ها