امیرخسرو دهلوی:مردم از کوی تو چون بیدل نرفت هر که در میخانه شد عاقل نرفت
❈۱❈
مردم از کوی تو چون بیدل نرفت
هر که در میخانه شد عاقل نرفت
عمر در سر شد به رسوایی عشق
وین هوس از جان بی حاصل نرفت
❈۲❈
مهر رویش در دلم پنهان نماند
آفتاب اندر حجاب گل نرفت
کاروان بگذشت و محمل ماند دور
وز دل من یاد آن محمل نرفت
❈۳❈
برکشیدم تنگ تن را سوی صبر
لاشه لاغر بود تا منزل نرفت
ما و غرق بحر هجران، چون کنیم
کشتی درویش در ساحل نرفت
❈۴❈
با کسی وقتی وصالی داشتیم
سالها بگذشت و آن از دل نرفت
شکر کن، خسرو، بلای عشق را
زانکه این فیض است، گر قابل نرفت
کامنت ها