امیرخسرو دهلوی:خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیست مرده بود آن دلی کاه و فغانیش نیست
❈۱❈
خوش بود آن بیدلی کز غم امانیش نیست
مرده بود آن دلی کاه و فغانیش نیست
بهر خدا، ای جوان، تا بتوانی مدار
حرمت پیری که میل سوی جوانیش نیست
❈۲❈
کاش نبودی مرا تهمت جایی به تن
کش اگر از یار امان، از غم امانیش نیست
سینه که بیدل بماند آه و فغانیش هست
دل که ز هجران بسوخت نام و نشانیش نیست
❈۳❈
بوسه به قیمت دهد، جان ببرد رایگان
قیمت بوسیش هست، منت جانیش نیست
سرو قدا، رد مکن گریه زارم، ازآنک
خشک بود آن چمن کاب روانیش نیست
❈۴❈
گر دم سردی کشم، روی مگردان ز من
نیست گلی کاندرو باد خزانیش نیست
پسته بسته دهن پیش دهانت گهی
لب ز سخن تر نکرد کاب دهانیش نیست
❈۵❈
قصه خسرو بخوان، چون تو درون دلی
گر ز همه کس نهانست، از تو نهانیش نیست
کامنت ها