امیرخسرو دهلوی:چون غم هجران او نداشت نهایت عاقبت اندوه عشق کرد سرایت
❈۱❈
چون غم هجران او نداشت نهایت
عاقبت اندوه عشق کرد سرایت
وقت نیامد بتا، که از سر انصاف
سوی ضعیفان نظر کنی به عنایت
❈۲❈
غایت آنها که از جفای تو دیدم
نور یقین داشت در دلم به سرایت
گر تنم از دست غم ز پای در آمد
سرنکشم، تا منم، ز قید و فایت
❈۳❈
گر تو به تیغم زنی خلاص نباشد
زخم تو خوشتر که از رقیب حمایت
شرح غم عشق بیش ازین ز چه گویم
شوق من وجور او رسید به غایت
❈۴❈
ای بت نامهربان شوخ ستمگر
از تو کنم یا ز روزگار شکایت
آنچه من از روزگار سفله کشیدم
پیش تو گویم ز روزگار حکایت
کامنت ها