امیرخسرو دهلوی:ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ست در کام تسمه چشمه حیوان رسیدنی ست
❈۱❈
ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ست
در کام تسمه چشمه حیوان رسیدنی ست
ای دردمند هجر، مینداز دل ز درد
کاینک طبیب آمده، درمان رسیدنی ست
❈۲❈
ای آب دیده، ریختنی گرد کن گهر
کان پادشا درین ده ویران رسیدنی ست
ای گلستان عمر، ز سر برگ تازه کن
کان مرغ آشیان به گلستان رسیدنی ست
❈۳❈
پروانه وار پیش روم بهر سوختن
کان شمع دیده در شب هجران رسیدنی ست
در ره بساط لعل ز خون جگر کشم
کان نازنین چو سرو خرامان رسیدنی ست
❈۴❈
جانی که از فراق رها کرد خانه را
یاد آورید کارزوی جان رسیدنی ست
با خویش می زدم که فراق ار چنین بود
این چاشنیت در بن دندان رسیدنی ست
❈۵❈
آورد بخت مژده که خسرو تو غم مخور
تیر بلا به سینه فراوان رسیدنی ست
کامنت ها