امیرخسرو دهلوی:بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست
❈۱❈
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست
دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم
به جان تو که دلم را سر جدایی نیست
❈۲❈
بریز جرعه که هنگامه غمت گرم است
بگیر باده که هنگام پارسایی نیست
اگر ربوده به زلف تو شد دلم چه عجب
چو کار زلف تو، الا که دلربایی نیست
❈۳❈
بر آب دیده روانی تو همی خواهم
اگر چه آب مرا بر درت روایی نیست
مرا بپرسی کاخر مرا ز تو غم نیست
اگر نیایی هست و اگر بیایی نیست
❈۴❈
به بنده خسرو بوسی بده مکن حکمت
که بنده نیز حکیم است، اگر سنایی نیست
کامنت ها