امیرخسرو دهلوی:ترک مستم که قصد ایمان داشت چشم او میل غارت جان داشت
❈۱❈
ترک مستم که قصد ایمان داشت
چشم او میل غارت جان داشت
خون من چون شراب می جوشد
وز دلم هم کباب بریان داشت
❈۲❈
دیده در می فشاند در دامن
گوییا آستین مرجان داشت
در باغ بهشت بگشادند
باد گویی کلید رضوان داشت
❈۳❈
غنچه دیدم که از نسیم صبا
همچو من دست در گریبان داشت
رازم از پرده برملا افتاد
چند شاید به صبر پنهان داشت
❈۴❈
خسروا، ترک جان بباید گفت
که به یک دل دو دوست نتوان داشت
کامنت ها