امیرخسرو دهلوی:نگار من امشب سر ناز داشت بر افتادگان چشم بد ساز داشت
❈۱❈
نگار من امشب سر ناز داشت
بر افتادگان چشم بد ساز داشت
به یک جام باده به صحرا فگند
دلم هر چه در پرده راز داشت
❈۲❈
به سویش نمی دیدم از بیم جان
که در چشم او مستی آغاز داشت
ره من زد این بازمانده سرشک
که چشم مرا از نظر بازداشت
❈۳❈
همه شب چو پروانه می سوختم
که شمع من از دیگران گاز داشت
به عذر ار دلم برد معذور بود
که چشمی به غایت دغاباز داشت
❈۴❈
دل من که تیری درو مانده بود
به ناله خراشی در آواز داشت
کنون یاد دارد ز خسرو گهی
که مرغی درین باغ پرواز داشت
کامنت ها