امیرخسرو دهلوی:بتی کز ویم رو به دیوانگی ست اگر جان توان برد فرزانگی ست
❈۱❈
بتی کز ویم رو به دیوانگی ست
اگر جان توان برد فرزانگی ست
زدم دی به زنجیر گیسوش دست
مرا گفت، باز این چه دیوانگی ست
❈۲❈
دلم برد بر بوسه پروانه وار
ستد جان که این حق پروانگی ست
درونم پر از یار گشت و هنوز
ازان سو که یارست بیگانگی ست
❈۳❈
نگارا، خیال ترا مدتی ست
که با مردم دیده همخانگی ست
مرا کشتی آخر تراکس نگفت؟
که بیچاره کشتن نه مردانگی ست
❈۴❈
شد از عشق خال تو خسرو هلاک
چو مرغی که مرگش زبی دانگی ست
کامنت ها