امیرخسرو دهلوی:بیره تنبول که صد برگ بست چون گل صد برگ بیامد بدست
❈۱❈
بیره تنبول که صد برگ بست
چون گل صد برگ بیامد بدست
نادره برگی چو گل بوستان
خوبترین نعمت هندوستان
❈۲❈
تیز چو گوش فرس تیزخیز
صورت و معنی به صفت هر دو تیز
تیزی ازو یافته گوش دگر
داد بهر گوش ز تیزی خبر
❈۳❈
پر رگ و در رگ نه نشانی ز خون
لیک هم از رگ دودش خون برون
طرفه نباتی مکه چو شد در دهن
خونش چو حیوان بدر آید ز تن
❈۴❈
خوردن آن بوئی دهن کم کند
سستی دندان همه محکم کند
سیر خورد گرسنه در دم شود
گرسنه را گرسنگی کم شود
❈۵❈
از در تعظیم فتاده به هند
صد در تعظیم گشاده به سند
سرخی رویش ز سه خدمتگرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش
❈۶❈
طرفه که با این سه شریکش به پس
مرتبه و نام همون راست بس
گر چه که آبش به نوی هست بیش
کهنه شود بیش کند آب خویش
❈۷❈
گر چه که از آب شود زرد رو
لیک ز زردیش بود آبرو
برگ که باشد به درختان فراخ
زود شود خشک چو افتد ز شاخ
❈۸❈
برگ عجب بین که گسسته ز بر
وز پس شش ماه بود تازه تر
حرمتش از پیشگه و پائگاه
هم به گدا محترم و هم به شاه
کامنت ها