امیرخسرو دهلوی:شد زن مطرب به نوا پروری انجمنی پر ز مه و مشتری
❈۱❈
شد زن مطرب به نوا پروری
انجمنی پر ز مه و مشتری
غمزه زنانی همه مردم فریب
سیب، زنخ، خال زنخ، تخم سیب
❈۲❈
چاه زنخ روشن و صافی چو ماه
روی نما گشته چو آبی به چاه
پرده برانداخته چون آفتاب
کرده به یک غمزه جهانی خراب
❈۳❈
روئی چو خورشید بر افروخته
جان کسان زاتش خود سوخته
ز ابروی خم پشت کمان ساخته
تیر مژه نیم کش انداخته
❈۴❈
ناوکشان چون شده بیرون زکیش
دیده سپر کرده سیاهی خویش
رشته در بسته برد از دو سوی
چون قطرات عرق از گرد روی
❈۵❈
سی مه یک روزه فگنده به گوش
حلقه مگو یک مه سی روزه گوش
از کف خود آئینهٔ بنهاده پیش
دیده رخ خود به کف دست خویش
❈۶❈
موئی میان سرشان فرق جوی
شکل هلال آمده بیفرق موی
جعد که پیچیده به پا در خرام
ماهی ساق آمده در پای دام
❈۷❈
بر زمین افگنده چو گیسوی خویش
رفته ره خویش هم از موی خویش
قامتشان سرو دلی راستین
پر ز گل از ساعدشان آستین
❈۸❈
یافته از نغمه گلوشان خراش
صورت خراشیدهشان جان خراش
سینه بسی خستهٔ و دل کرده ریش
هر نفس از تیزی آوازه خویش
❈۹❈
قامتشان بود به پا کوفتن
گیسوی مشکین به زمین روفتن
رقص کنان چون بزمین پا زدند
در حق ناهید لگدها زدند
❈۱۰❈
از روش جنبش دستان شان
مجلسیان هر همه حیران شان
هر که در آن شعبده هشیار بود
مست، نه از می، که ز دیدار بود
کامنت ها