امیرخسرو دهلوی:خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گیرد مبادا گرد غیری دامن آن نازنین گیرد
❈۱❈
خوشم کاب دو چشم من همه روی زمین گیرد
مبادا گرد غیری دامن آن نازنین گیرد
ز تیر غمزه اش خود را نگه داری، چو آن کافر
کمان را زه کند، ز ابرو ره مردان دین گیرد
❈۲❈
ازان افسانه های خوش که دل می گوید از عشقش
من بدبخت را ترسم که روز واپسین گیرد
چو بر مالی به خونم آستین، جانا، که من باری
ز خون خویش بیزارم، ترا گر آستین گیرد
❈۳❈
نشاندی فتنه را در گوشه چشم، آنگهت گفتم
که عالم کفر و گمراهی ازان گوشه نشین گیرد
چو نیکو نیست چشم مست را اغرا به خون من
مرا خود کشته گیر، اما نباید کو یمین گیرد
❈۴❈
چه باشد حال من جایی که همسایه شود بیهش
چو آیی مست و خانه بوی ورد و یاسمین گیرد
چو در تاباک جانم دید، شب، گفتا مکن مسکین
چه شیرین جان کند، چون پاش اندر انگبین گیرد
❈۵❈
میا در پیش چشم کس سپند روی تو خسرو!
روا داری که آتش در من اندوهگین گیرد
کامنت ها