امیرخسرو دهلوی:لشکر اسلام که آنجا رسید بود زمین تشنه که دریا رسید
❈۱❈
لشکر اسلام که آنجا رسید
بود زمین تشنه که دریا رسید
بود به یک جای صف تیغ و تیر
همچو نیستان به لب آبگیر
❈۲❈
تیز تگ و گوش چو پیکان پدید
بر سر یک تیر دو پیکان که دید
دائرهٔ خیمه به سبزی قطار
ابر فرود آمده در مرغزار
❈۳❈
پیک گران سنگ سبک ایستاد
تند چو ابری که رود روز باد
طرفه عروسی شده آراسته
آئینهٔ از آب روان خواسته
❈۴❈
همچو دو آئینه مقابل ز تاب
آب در آن عکس نما، رو در آب
قطره که شد زابر چکان بر هوا
مهرهٔ بلور شده در هوا
❈۵❈
باده چو خورشید پگه تا به شام
کرده طلوعی و غروبی به جام
رود زن از سینه برون برده صبر
آب چکان دست چو باران ز ابر
❈۶❈
پشت وی از بار گهر خم زده
چون به سحر گلشن شبنم زده
ز ابروی خم پشت کمان ساخته
تیر مژه نیم کش انداخته
❈۷❈
هر دو به یک تن چو دو پیکر شدند
بر فلک تخت چو مه بر شدند
سایه یکی کرد دو فر همای
پایه یکی ساخت دو لشکر گشای
❈۸❈
شاخ بهم سود دو سرو جوان
موج بهم داد دو آب روان
گشت یکی باغ وفا داد و جوی
گشت یکی منبع صفا را دو روی
❈۹❈
گشت زمین آب دو باران چشید
مغز جهان بوی دو بستان کشید
چرخ یکی شد به دو ماه تمام
بزم یکی شد به دو دور مدام
کامنت ها